سلام
من ۴۷ سالمه. یه ازدواج عاشقانه داشتم و صاحب یه فرزند پسر شدم .از لحاظ مالی هم دستم به دهنم میرسید و از طرف خانواده خودم و همسرم هم حمایت میشدیم.خانواده همسرم خیلی چون فرزند پسر نداشتن منو مثل پسرشون دوست داشتن.همه چی عالی بود تا اینکه متاسفانه یه دوست قدیمی سر راهم قرار گرفت و به اعتیاد کشیده شدم .زندگی و همسر و ….. از دستم رفت. اواخر زندگی مشترک متوجه شدم همسرم بهم خیانت کرده .ولی هیچوقت اونو مقصر ندونستم و این من بودم که مسبب این کار شده بودم.بزرگترین ناراحتیم اینه که من پاک و سالم شده بودم ولی کسی که منو عاشقانه دوست داشت انقدر از من رنجیده بود که اعتماد نمیکرد.بالاخره طلاق گرفتیم و ایشان هم رفت با همون آقا ازدواج کرد.منم برگشتم خانه پدری و با پدر و مادرم زندگی میکنم.البته پدرم که بزرگترین حامی و بهترین رفیقم بود فوت کرد که همینم ضربه بزرگ دیگه ای برام بود. من دیگه اون آدم سابق نیستم اینقدر روحی و روانی ضربه دیدم که افسرده ام و اعتماد به نفسم به زیر صفر رسیده.در حال حاضر بیکارم و بدهکار. به قدری خسته و درمانده شدم بارها فکر خودکشی به سرم میزنه . شبانه روز مغزم تحت فشاره و طاقتم به سر اومده. اینم میدونم غصه گذشته رو خوردن دردی رو دوا نمیکنه ولی دست خودم نیست. گذشته ام حال و آینده ام رو تحت تاثیر قرار داده و خراب کرده. فقط از خدا میخوام کمک کنه بتونم تحمل کنم . ممنون میشم راهکار بهم بدید و کمکم کنید از این شرایط خلاص بشم. با تشکر
- مسعود 3 هفته قبل سوال کرد
- آخرین ویرایش 3 هفته قبل
هنوز دیر نشده زندگیتو جمع کن دوباره ازدواج کن. دنبال یچیزی باش که بهت انگیزه بده
- Shadi به 2 هفته قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 2 هفته قبل
پول دربیار بدهیاتو بده ببین چی آرمت میکنه مثلا کمک به خیریه و …
بهانه نیار و پاشو
- Mjlp به 3 هفته قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 3 هفته قبل