سلام
متولد شدم در خانواده ای که همیشه جر و بحث بوده و دعوای مادر و پدر. متولد شدم در خانواده ای که زشت به دنیا آمدم. از کودکی همه مرا مسخره کرده اند تا الان که 40 ساله هستم. چه بگویم. وقتی از کودکی با کسی صحبت می کنم می بینم که در قیافه او حالت مسخره کردن قیافه من می آید. الان که 40 سال دارم باز همان جور. متنفرم از زنده بودن. متنفرم دوباره به دنیا آمدن . همه مرا مسخره کرده اند. حتی دخترم هم من را مسخره می کند. بیشتر شبها با خدا صحبت می کنم و میگویم تو که می بینی حال من را. میگویم خدایا چرا خجالت نمیکشی؟ چطور دلت می آید که من از کودکی مسخره بشم؟ حتی اینجا هم نمی توانم درد دل کنم از بس حالم خراب است. حتی وقتی کسی بچه ای بدنیا میاره میگم حالم خراب میشه. از یه طرف هم گرانی بی حد و مرز و خیلی چیزها. هر روز آرزوی مرگ میکنم و حتی به خدا گفتم من بهشتت را هم نمی خواهم . من به گناه های زیادی آلوده شدم که گفتنی نیست. و اعمالم هم بسیار بد است. گفتم من را به دوزخ نفرست بهشتت پیش کش. من نمیخوام بهشتت را نمی خواااااااااام. حتی حوصله نوشتن درد دل را هم ندارم. دوست دارم یه نفر که سرتاپا راز نگه دار است و خانم باشد به من زنگ بزند تا ریز به ریز از کودکی تا به این سال سرنوشتم را برایش تعریف کنم.
- r 6 ماه قبل سوال کرد
- آخرین ویرایش 5 ماه قبل
یه سؤال دارم لطفا پاسخ بدید : حالا چرا باید حتماً برای یه خانم تعریف کنی؟ ببین شاید زیبا نباشی اما نوع رفتار و تصوری که از خودت داری تأثیری به مراتب بیشتر از چهره داره تمام افراد بی اعتماد به نفس به همین سرنوشت دچار میشن
- هر کی به 5 ماه قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 5 ماه قبل