با سلام میشه به حرفام گوش بدین آنقدر هیچکی گوش نداده حالم بده کمکم کنین تا حالا هیچکس حز خودم پشتم نبوده ولی بعضی اوقات آدم کمک میخواد.میدونین😐
من دختری ۱۷ ساله هستم که از بچگی در خانه ای پر از دعوا و ضرب و شتم بزرگ شدم نمونه=کلاس سوم بودم چون گفتم بریم خونه خالم بابام جلوی فامیل کلی کتکم زد با لقط و….مادرم هم مریضه مطمئنم مثلا یکبار پسته های تو یخچال رو میخواستم بخورم کلی منو زد و فوشم داد و گفت اینا مال ما نیست تو حق نداری بخوری با اینکه مال خودمون بود یا اگه گوست درست کنه من بخوام بخورم کلی فوش بهم مثال=توی میمون بوق لیاقت نداری بروگمشو کثافت.و فقط کافیه یک کلمه باهاش حرف بزنی😑بدترش اینه هیچکی باور نمیکنه والدین اینکار رو بکنن .خلاصه من از دست والدین خود و آرزوشون برای پسری که نداشتن رفتم سرکار تا شاید اونطوری دوستم داشته باشن(کلاس هشتم تا اخرای دهم)،شانس من اونجا ازم واقعا سواستفاده شد هرچی حمالی بود مال من بود(دستشویی شستن.ووو)و شستشوی مغزی عالی مثلا وقتی صاحب کارم بهم فوش میداد با اینکه کارم از همه بهتر بود (هر موقع با زنش دعواش میشد)سرم داد میزد دیس ها رو پرت میکرد جلوم و بهم فوش میداد و من نارحت میشدم،میومدن بهم میگفتن که تو زودرنجی و مشکل داری و همه بخاطر رفتار تو دارن اذیت میشن چون تو گریه میکنی ما چیزی تو دلمون نیست و میدونی که ما یک خانواده ایم.یا هر موقع که میدیدم با وجود اینکه دارم اندازه ۳ نفر کار میکنم حقوق هیچ کی انداره من کم نیست میپیچوندن و بهم میگفتن تو فوضولی هستی.خلاصه سال دهم اومدم بیرون تو خونه مامان و بابام و رفتارشون و بی احترامی هاشون دیوونم میکرد و با یک نفر وارد رابطه شدم و بعد از ۶ ماه گورشو گم کرد از ترس والدین خودم تنهایی حلش کردم ک بعد از یکسال هنوز کابوس میبینم بابام فهمیده .۱۰ روز پیشم چون کتابام تو خونه بود بابام دعوا راه انداخت(وسواس داره فک کنم)بعد میخواست منو بزنه. در رفتم تو حموم تا ۱ ساعت داشت میگفت ازت متنفرم گریه میکردم و میخندیم تهش میگفت مرگ گه آخر بعد دوساعت به مادرم التماس کردم بزارین من برم حرم بابام حمله کرد منم خودکشی کردم ولی زنده ام بعد الان ۱۰ روزه نتونستم درس بخونم بااینکه درسام خوبه انگار نمیتونم دیگه داغونم بقران میشه بگین چیکار کنم
- سیران 4 هفته قبل سوال کرد
- آخرین ویرایش 4 هفته قبل
عزیزم. من درکت میکنم. توی خونه با رفتارهاشون و حرفاشون باورهاتو خراب کردن نسبت به خودت و تو خودتو یک ادم ضعیف ک لیاقت چیزهای خوب رو نداره میدونی .
ببین تو باید خودتو قوی کنی از درون
از درون گفتگوهایی که باخودت میکنی رو قوی کن
((((بخودت بگو که قوی هستی که لیاقت داری باهات خوب رفتار بشه .))))
و یه چیز دیگه . شبها با خدا حرف بزن و درخاست کن ودرخواستت رو بگو ک توی دل پدرت بندازه که رفتارش تغییر کنه
کم کم میبینی که رفتار بابات هم تغییر میکنه.
این راه حل تضمینی هست. انجام بده
- علی به 3 هفته قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 2 هفته قبل