سلام
نمیدونم ازکجا شروع کنم
من کسیم ک از ازدواج متنفرم ولی خانوادم میگفتن بزار خاستگارراه بدیم من تا یجایی مخالفت میکردم ولی بعد حریفشون نشدم و گفتم بزار هرکی میخاد بیاد من ک قبول نمیکنم بعد چندسال ک الان باشه ی پسری اومد ک نمیگم عاشقش شدم ها نه به دلم نشست وقتی باش حرف زدم دیدم بد نیست خوبه و جلسات متعدد ورسیدیم ب جایی ک مشاور هم رفتیم و هنوزم داریم میریم ولی ی مشکل بزرگ دارم اونم اینکه خانوادم درکم نمیکنن نمیفهمن استرس دارم نمیفهمنن و تو این چندماه وزن زیادی ازدست دادم طوری ک همه میگن پ چراایطور شدی ولی خانوادم نمیفهمن همش باهام بحث میکنن
حالا هم میدونی دارن چی میگن میگن(اگه نمیخایش بگوشون نیان)همین… و نمیفهمن ک استرس مثل خوره افتاده ب جونم با ۲۶ سال سن موهای سرم بیش از اندازه سفید شدن
راستش من تو خانواده ای بزرگ شدم ک همش توی اون پدرومادرم باهم بحث داشتن محبت ندیدم احترام نمیدونم چیه و پدرومادری ک باهم بحث داشتن تو مسافرت تو خونه تو پارک بیرون هرجا قبلش بعدش ینی اعصاب من انقدری ضعیفخ ک هیچی برام نمونده
و این پسر بیچاره رک هروقت میبینم همش عصبیم همش ناراحتم بیچاره همش ارومم میکنه میبرتم دورم میده غر غرهامو گوش میده ولی هیچ نمیگه حالا بغیر خودمم دلم برای اونم میسوزه چرا من باید برم تو زندگیش و زندگی اونم خراب بشه
ازاونطرفم هم همش این بیچاره رو فوش میدم
الان تو درمونده ترین حالت ممکنم شباو روزام شده گریه
توی این ۲۶ سال عمرم تاحالا باصدای بلند جلو خانوادم گریه نکردم ولی این چندماه همش گریه میکنم با صدای بلند و بخدا آغوشی نیست ک این دخترک بیچاره رو آروم کنه تاحدی ک دلم میخاد بمیرم ولی نمیتونم الانم دوساعت گریه بلند کردم و جایی واسه دردودل نداشتم اومدم اینجا
ببخشیدک سرتون رو درد آوردم
- جانان 7 ماه قبل سوال کرد
- آخرین ویرایش 7 ماه قبل
ای جان عوضش ببین خدا گیر چه ادم خوبی انداختت چرا زندگی اونو خراب کنی عاشقته که اینقدر هواتو داره تو هم بیخیال خانواده ات شو ارزش نداره اینقدر غصه بخوری با شادی وخوشحالی زندگی کن
برو پیش روانشناس خوب
خیلی خیلییی کمکت میکنن با توجه به حرفایی که زدی بنظر افسردگی داری اگه دوست نداری شماره 123 میتونی راحت ورایگان بهترین مشاوره رو بگیری
- sara به 6 ماه قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 6 ماه قبل
خیلی از جملاتت شبیه وضعیت منه. وقتی ازدواج کنی و از خانوادت جدا بشی، دیگه چیزی وجود نداره که عصبی و ناراحتت کنه(مگر اینکه با شوهرت اختلاف داشته باشی) در نتیجه غر نمیزنی و آروم رفتار می کنی. کاملاً میفهمم که چقدر استرس داری چون خود من آنقدر از ازدواج میترسم و نگران نتیجه ی بعد از انتخابم میشم که هنوز نتونستم کسی رو انتخاب کنم و همچنان مجردم. تو که داری جلسات مشاوره میری، خب با مشاور در میون بذار ببین چه کمکی بهت میکنه که استرس رو مدیریت کنی. اگر واقعاً میخوای ازدواج کنی، با کمک مشاور و تحقیق از دوست و آشناهاش از انتخابت مطمئن شو و با توکل به خدا قبول کن. اگر هم کلا با هیچکس نمیخوای ازدواج کنی، پس خودتو رنج نده. چون این ترس از ازدواج تو وجود خود تو هست و ربطی به این که خواستگارت کیه، نداره. هر کی بیاد، تو همینجوری میشی، پس باید دنبال حل مشکل خودت باشی. کاری هم به حرف آدمای غیرمتخصص اطرافت نداشته باش. گریه کردن و این ضعیف بودن رو بذار کنار و برو پیش مشاور برای حل مشکلت اقدام کن
- هر کی به 7 ماه قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 7 ماه قبل