سلام هجده سالمه ی ساله با ی پسر که ی سال از من بزرگتره رل زدم اول اون عاشق شد اون مشهد زندگی میکنه و ابادان برای دیدنم اومد ابادان ی روزه چندبار همو دیدیم تو چندماه که مامانم فهمید مجبور شدم قضیه رو بش بگم حتی امین هم باهاش حرف زد گفت که قصدم جدیه ورفلان حتی سربازی هم رفت که بعدش معاف شد از اینا بگذریم بخاطر اینکه مامانم فهمید و بعدش توسط اون هنه فهمیدن ی جوری شدم انگار دلم میخواست رابطم باهاش مخفی بمونه تا اینکه همه بدونن نمیدونم شاید چون افسردم و فلان بخاطر ی سری چیزا با امین کات کردم حدود دو سه ماهی بعدش بخا طر ی مشکلی که دوستش بوجود اورد برگشتیم بهم بعدش الان ی ماهی میشه باهمیم که حس میکنم هنوز از دستم ناراحته چون دلشو شکوندم ولی میگه از دستم ناراحت نیست ولی خب من میدونم که ناراحته یا شایدم دوست داشتنش مثل قبل نیست نگرانم نیست میگه من از صبح تا شب سرکارم از دیروز تا الان سراغی ازم نگرفته ینی ی ثانیه وقت گیر نمیاره که حالمو بپرسه حس میکنم خیانت میکنه نمیدونم دوستن میگه اممین ادم مناسب من نیست اونم مثل بقیه پسراس فقط دنبال تفریحا نمیدونم گیج شدم چون واقعا من دوسش دام اولین پسریه که همچین حسی بهش دارم متنفرم از اینکه قضاوت بشم مثلا همین دوست چهار سالم فقط بلده قضاوت کنه میگه تو گدای محبت اونی وفلان نمیدونم چیکار کنم دودلم اینکه چی میشه اخرش
- کوثر 1 ماه قبل سوال کرد
- آخرین ویرایش 1 ماه قبل
خواهرم فقط یک چیزی بهت بگم اون دوستت دوست نیست اون دشمنه.مثل خواهر من همیشه ازم ایراد میگیره بهتره نباشن همین امروز یک کاری کرد که هنوز فکرم درگیر حرفاشو.۲.امتحانش کردی پسره رو؟البته زیرکانه امتحان کن ۳.پسری که واقعا عاشق باشه بیشتز از یک هفته فک نکنم این کارا رو بکنن .آخه میدونی من خودم با یک پسره عوضی دوست بودم خیلی دوستش داشتم اون اشغال رو بعد از ۴ ماه یهو دیدم رفتارش عوض شد زنگ میزدم سرد بود.اخرین چیزی که ازم خواست که یکم رفتارش بهتره شده بود این بود که میخواست بهم دست بزنه که من نمیزاشتم بعدم از فرداش دیدم کلا بلاک شدم و پرورش من موندم و قلب شکسته ولی بنظرم کسی که دوست داشته باشه بیتط از یکی دو هفته خودش طاقت نمیاره ادا در بیاره
- سیران به 1 ماه قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 1 ماه قبل