سلام وقت بخیر من26 سالمه لیسانس دارم از نظر خودم ادم عاقلی ام هوش خوبی دارم شاغل نیستم
از دور وریام خیلی بهترم ولی کسی قدرمو نمیدونه
تا وقتی ک بیرون خونه باشم و مشغول باشم خوبم بشینم تو خونه ورفتار مادرمو ببینم ب شدتتت افسرده میشم. از وقتی یادمه من باهاش قهر میکردم یه بار 3ماه قهر کردم اخرش خودم رفتم برای اشتی
هرجا ببینن مارو میگن انگار تو مادرشی از بس ک مثل پروانه دورش میچرخم
با پدرم ب خاطرش دعوا و بحث کردم
ولی سر هرچیزی مفت میفروشه منو
دلم میخواد جیغ بزنم داد بزنم
قلبم شکستههعععع ب شدتتتتت
عمل دماغ کردم از گرسنگی فشارم افتاد هیچی بم نداد بخورم
میرفنم کاهو میذاشتم دهنم چون نمیتونم بجووم
از کدوملش بگم
ده روز بمونم تو اتاق نمیاد بگ چته
- تارا 1 ماه قبل سوال کرد
- آخرین ویرایش 1 ماه قبل
عزیزم. من درکت میکنم چون مادر منم گه گاهی اینجوریه
بجای تمرکز کردن به بچش و اهمیت دادن به بچش همش فکر دیگرانه .
بعضی مادر ها نمیشه تغییر داد چون فکرشون قدیمیه و روی چیزایی ک فک میکنن که حاشیه ست.
تو سعی کن خودت بخودت اهمیت بدی . یعنی کاری نداشته باش ک اون بهت توجه میکنه یا نه
خودت بخودت کمک کن. تمرکزت رو بذار روی رسیدگی بخودت. این مهمتره
- علی به 3 هفته قبل پاسخ داد
- آخرین ویرایش 2 هفته قبل